پایگاه اینترنتی فانکیوسکآب دهانش با هر واژهای که بیرون میآید، نقطه نقطه میشود، میخورد به سروصورت و روسری و عینک آفتابیام: «بابای من آبفروش بود، همین جا، همین محله، با گاری اسبی آب میخرید و میبرد دم خانه مردم، منم با همین گاری اسبی بزرگ شدم، تابستانها نمک میفروختیم، زمستانها سیبزمینی پیاز.» تُن صدایش بالا میرود، چشمهایش خشم دارد، درست مثل ماشینش، با آن چراغهای بزرگ و سپر آهنی که نگاه بیتفاوتی درچشمهایش (چراغش) است: «ببین خانم، ما زحمتکشیم، همه اینها را میبینی، این بدبخت بیچارهها را میبینی، همه اینها…
- فروش ویژه پکیج آموزشی استخدامی به همراه آزمون های مهم استخدامی
- بهترین بازیگر تاریخ کیست ؟
- اصطلاح عجیب سردرد بعد از خوردن بستنی !
- ریشه نام گوگل از کجا آمده است ؟
- جاذبه طبیعی عجیب در آمریکای مرکزی + عکس
- جاذبه طبیعی عجیب در آمریکای مرکزی + عکس
- اقدام جالب طرفداران جوکر در گوگل مپ
- عملکرد مغز بعد از ۲۴ ساعت نخوابیدن
- علت استفاده ناخودآگاه از گوش راست در بیشتر مواقع
- خواب راحت با بیرون گذاشتن پا از پتو
به روز شده در پنجشنبه 14 اسفند 1399